صفحـہ اصلے ✘ آرشـ ـیو مطالـ ـب ✘ ایمـ ـیل ✘ پروفـ ـایل ✘ طـ ـراح قالـ ـب
هیچکس دلش نمیخواهد ازغم بنویسد...!!
امامگر کم است چشمانی خیس از اشک...
جامانده از یک حادثه تلخ... بازیچه شده باهوس... دروغ... وعده... فریب...
جدایی... اشک... غم... درد... افسوس... خاطره... خاطره... خاطره... و..... شاید... سنگسار حق کسی است...
کسی ک وقتی عاشق میکند عاشقی نمیکند!!!!!
وَقتـــ? د?د? ?ِکــــ? مِثـــل نوک پرگــــار?
♥هََمه جـــوره پـــات ثابِت وا?ســـاده♥
?هَرطـــور بِچرخــــ?،بِکِشــــ? تِکون نم?خوره?
?توام دورِش بگــــرد?
?دورِش نـــــــزَن?
توخونه ی ماهرکی یه جورصدام میزنه:)
پدرم:عسل بابا
مادرم:هانیه خانوم
مانی:بامیه:(
روزبه:دیوونه آخر:/
فرزاد:خانوم کوچیک:)
بهزاد:خاله ریزه:(
دوستام که دیگه بماندهــــــــــــــانیـــــــــــــ:)(
حالاحساب کنیدمن کی هستم توخونه؟؟؟
سرکلاس درس عملی کامپیوتربودیم ،دوستم ازم پرسید"چشات سگ داره یعنی چی؟؟"
گفتم"نمیدونم...بذارازپری(پریسان) بپرسیم"
ازش پرسیدیم گفت "یعنی چشات عین آهن رباست منتهاآدموعوض آهن جذب میکنه"
به همون دوستم که سوال داشت گفتم"فکرکن بگن چشات خرداره...پشت سرهم جفتک میندازه"
یهودوستم زدزیرخنده...داداشم روبه روم نشسته بودیه اخمی کردمنم ساکت شدم
یهودوستم گفت"مثلاهمین آقاکه روبه رومونه چشاش خرداره نیگاچطورنیگات میکنه.."
مونده بودم فقط چطوربه داداشم بفهمونم دیگه نیگانکن الان کورمیشیم
عوضش اومدم خونه یه 40صفحه جزوه واسش پاک نویس کردم....
جریمه زرزیادزدن هانیه س دیگه
یه پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمیده...
یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود "مشترک گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد".
یه پسر خوب همیشه چشم به آسفالت از خونه میره بیرون و چشم به آسفالت هم به خونه برمیگرده (البته اگه برگرده)
یه پسر خوب با شنیدن اسم جنیفر لوپز، نیکل کیدمن و امثالهم استغفرالله جاری میکنه!!!!!
یه پسر خوب روزی چند بار به سازندگان یاهو مسنجر لعنت میفرسته!
یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متری هیچ خانمی نمیشینه.
یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن زنونه نمیده.
یه پسر خوب وقتی میاد خونه قرمزی رژ در هیچ نقطه از صورتش مشاهده نمیشه.
یه پسر خوب زمانی که یک دختر خانم راننده میبینه ذوق زده نشده و در صدد عقده‌ای بازی بر نمی آد.
یه پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری خیابانهای شهر رو متر نمیکنه.
.
یه پسر خوب تا قبل از سن 50 سالگی فکر زن گرفتن را از سر خود بیرون میکنه.
یه پسر خوب تا قبل از ازدواج 99 بار عاشق نشده و هر دفعه ادعای وحدت در عشق نمیکنه.
یه پسر خوب در صورتی که با نامزد خود بیرون رفت و کسی به خانم متلک گفت فوراً با پلیس 110 تماس حاصل می کنه، نه اینکه یه بادمجون بخوابونه زیر چشم طرف.
یه پسر خوب فقط جوکایی رو میگه که مورد تائید 1- وزارت ارشاد اسلامی 2- وزارت بهداشت 3- وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و ... باشه.
یه پسر خوب تنها برای رضای خدا و کاهش بار سنگین ترافیک و حمل و نقل درون شهری و برون شهری هر کجا که دختر خانم یا خانمی را در رده سنی 15تا 25 سال دید سوار کرده و به مقصد می رسونه.
یکی عین مدیروبلاگمون
بابهروزرفتم بیرون،دعوتم کرده به صرف شام...میگه نوشابه زردمیخوری؟؟
میگم زرد؟؟میگه پ چی؟؟
میگم نارنجی!!
میگه چه فرقی داره برادرهمه هستن فقط این یکی عصبانی تره!!!
بعدش رفته تومغازه میگه آقانوشابه خانواده دارین؟؟
یارومیگه بله!!
بهروزمیگه به مجرداهم میدید؟؟
مغازه داره فرارکرده...
برگشتیم میگم نوشابه عصبانی مجردداریم؟؟میگه آره همین که دستته پ چیه؟؟؟
.....
شوخی بود،واقعیتم نداشت
سلامتیه اونایی که خیلی وقته بریدن...دیگه نه ناز میکشن..نه انتظار میکشن..
نه آه میکشن..نه درد میکشن..نه فریاد میکشن...
فقط دست میکشن و میرن...
چه رسم جالبی است!!!
محبتت رامیگذارندپای احتیاجت...
صداقتت رامیگذارندپای سادگیت...
سکوتت رامیگذارندپای نفهمیت...
نگرانیت رامیگذارندپای تنهایییت...
وفاداریت رامیگذارندپای بی کسیت...
و
آن قدرتکرارمیکنندکه خودت باورت میشودکه تنهایی وبی کس ومحتاج...
آدم هاآن قدرزودعوض می شوند
آن قدرزودکه توفرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
وببینی چند دقیقه بین دوستی هاتادشمنی هافاصله افتاده است...
زیادخوب نباش..زیاد،دم دست نباش....
حکایت ماآدم ها،حکایت کفش هایی است که...هرکدامشان...هرچقدرهم که شیک باشند
...هرچقدرهم که نوباشند...تاهمیشه لنگه به لنگه اند....
کاش خداوقتی آدم روآفرید...جفت هرکس روباهاش می آفرید...
تااین همه آدم لنگه به لنگه زیراین سقف ها به اجبار،خودشونوجفت نشون نمی دادند...
زیادکه خوب باشی دل آدم هارامیزنی....
آدم هااین روزهاعجیب به شیرینی وخوبی آلرژی پیداکرده اند!!!
زیادکه باشی....زیادی میشوی!!!
یه خاطره دارم که خیلی خنده داره دلم نیومدنگم
"چندسال پیش داداشم تازه ماشین گرفته بوبااون دست فرمونش نشسته بودپشت رول...میره طرفای جاده هرازتصادف میکنه
خلاصه جوری میشه که وقتی میارنش بیمارستان دکتراشک میکنن که نکنه خونریزی داخلی داشته باشه
میبرنش اتاق عمل،دلوجگرشومیریزن بیرون...یکی نبوداون موقع بگه آخه پزشک،طبیب،دکترهرچی که هستی
مگه سونوگرافی اختراع نشده که مستقیم بردینش اتاق عمل؟؟بیچاره داداشم!!!
