سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ گروهی همه ی بچه های تهران

صفحـہ اصلے آرشـ ـیو مطالـ ـب ایمـ ـیل پروفـ ـایل طـ ـراح قالـ ـب

طنز

امتحان زبان فارسی داشتیم حسابی خونده بودم طوری که تنهاکسی که20شدمن بودم

ونمره شم مال خودش بود(بدون تقلب و....)

داداشم مانی اصلادرس نخونده بود واتفاقاکناردست خودمم نشسته بود

من شروع کردم به نوشتن هی نگاه درودیوارمیکرد...

تااین که استادگفت فقط5دقیقه وقت دارین

مانی یادش افتادهیچی ننوشته چرخیدطرف من که براش بگم یابرسونم

هرچی باپیسسسس پیسس کردمحلش نذاشتم

درنهایت مجبورشدسرک بکشه روورقه م...

منم نامردی کردم دستامودورورقه حلقه زدم طوری که اصلانمیدید

زودم رفتم ورقه موتحویل دادم

دیدم ورقه مانی فقط دارای

نام:مانی   نام خانوادگی:؟؟؟   شماره دانشجویی:؟؟؟؟؟؟؟

بقیه ورق سفید...

آخرشم اون درس به اون سادگیوافتادمنم کلی بهش خندیدم

:)خخخخخخخخخ


دوشنبه 94/8/11 ساعت 1:50 عصر توسط هانیه نظر

دیشب

دیروزبعدازکلی کارتوخونه..شب پای تلویزیون خوابم برده بود

مادروپدرم دلشون نیومده بودمنوبیدارکنن

منم همونجاموندم دیگه....

نصف شب بهزادازکارش برمیگرده میبینه خودمونپوشوندم

مثلامیخواست آروم بگه:"بسم الله..."

من بیچاره ازخواب پریدم نشستم سرجام اونم تموم پله هایی که به طرف اتاقش میرفتویکی

درمیون پریدرفت بالا...

نمیدونم شایدجن دیده بودخخخخ:)


پنج شنبه 94/7/30 ساعت 3:1 عصر توسط هانیه نظر

زمستان

 

صندلی های پر از برف

 

 

آهای زمستان،حواست جمع باشد. دور تو و برف و هوا و عاشقانه هایت خط خواهم کشید...

اگر با آمدنت عشقم یک سرفه کنــــــــــد!


جمعه 94/7/24 ساعت 9:12 عصر توسط هانیه نظر

دانشگاه

روزاولی که باداداشم رفتم دانشگاه خیلی خنده داربود:

منوداداشم باهم رفتیم دم درکلاس

مانی:کلاس این کتابه اینجاس؟؟

یکی ازپسرای کلاس:آره داداش بیاتو

رفتیم کنارهم نشستیم،همه یه جوری نگاهمون میکردن آخه هیچ شباهتی بهم نداریم

یهواستاداومدتو،بعدسلاموخیرمقدم گفتنش گفت:"قرارنیست اینقدعاشقانه بشینیم کنارعشقمون"

من ازخجالت آب شدم

مانی خندیدوگفت:"استادمن داداش دوقلوشم"

استادفکرمیکردمانی داره مسخره ش میکنه گفت:"پاشواینجاجای مسخره بازی نیست"

مانی رفت طرف استاد؛اسامیونشون داداونوقت استادمون ضایع شد

استادسخت گیری بود،بچه هابدشون ازش میومدولی خیلی خووووب ضایع شد...


پنج شنبه 94/7/23 ساعت 9:11 صبح توسط هانیه نظر

صحبت

پسرودختری قبل ازازدواج درحال حرف زدن

پسر:اسمت چیه؟؟

دختر:پریسابهم میگن پری،اسم توچیه؟؟

پسر:چراغعلی بهم میگن گردسوز

:))))))))


چهارشنبه 94/7/22 ساعت 9:25 صبح توسط هانیه نظر

تنهایی:)

تنـهـــایی خیــــلی خوبـــــه امـــا


دونفـــــرش...


موافقین؟


http://jootix.ir/wp-content/uploads/2015/10/jootix.ir--3555442711.jpg


سه شنبه 94/7/21 ساعت 11:21 صبح توسط هانیه نظر

خواستگاری

چندشب پیش پسرعموم اومده خواستگاری...

بهش میگم "میخوام درس بخونم"

میگه"باشه من میرم چندساعت دیگه مزاحمت میشم تادرسات تموم شه"

.

.

.

.

.

.


خدایی فکوفامیله من دارم؟؟


جمعه 94/7/17 ساعت 8:54 صبح توسط هانیه نظر

شیرینی

خونه جدیدمون نزدیک قنادیه...شبابوی شیرینی میادتوخونمون

منم خب عاشق شیرینی مخصوصانوع لطیفه ش هستم

دیشب گیرداده بودم به بهزاد:"من شیرینی میخوام"

بهزاد:"خاله ریزه..الان وقت شیرینی خوردن نیست"

-"من الان میخوام"

-"بروبیرون ازاتاقم زود"

منم گریه کردم شکایتشوبردم پیش بابام:)

بابام:"بچه گناه داره پاشوواسش بخر"

بهزاد:"شانس آودریم هنوزدایی نشدیمااااا...دایی بشم بدبختم بابا"

بابام:"پامیشی یابندازمت بیرون؟؟"

بهزاد:(



سه شنبه 94/7/14 ساعت 9:54 صبح توسط هانیه نظر

طنز

رفتم خیاطی سفارش لباس دادم این مدلیشومیخوام

حاضرکه شدتماس گرفت لباستون حاضره بیاین ببرین

لباسوپوشیدم جلومانی میگم"خوشگله بهم میاد؟؟؟"

میگه :"خخخ خیاطه یادش رفته نصفشوبدوزه"

میگم"یعنی چی؟؟"

میگه"این نه یقه داره نه آستین خب ناقصه"

 

 

الان باعزرائیل تاکسی گرفتم دربست دردوزخ


یکشنبه 94/7/12 ساعت 11:1 صبح توسط هانیه نظر

یادت باشه

به یاد داشته باش

خدا در دستیست که به یاری میگیری ،

در قلبیست که شاد میکنی …

در لبخندیست که به لب مینشانی …

خدا در عطر خوش نانیست ، که به دیگری میدهی

در جشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی

و آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی … !


جمعه 94/7/10 ساعت 3:55 عصر توسط هانیه نظر
   1   2   3   4   5      >